تولدم مبارک

خیلی سخته روز تولدت باشه و عزیزترین کست بهت تبریک نگه.خیلی سخته.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 20:16 نویسنده | goddess |



 

باید پاره کرد

سوزاند

به آتش کشید

برگه هایِ لجن گرفته یِ تقویمی

که یادش رفته است

تاریخِ برگشتِ تو را ثبت کند!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 19:42 نویسنده | goddess |


یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ما دوره گرد

داد می زد : کهنه قالی می خرم

دست دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی زد و بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقاً مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت : آقا سفره خالی می خرید ؟


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 23:11 نویسنده | goddess |


اولین روز دبستان بازگرد

کودکی ها، شاد و خندان باز گرد

باز گرد ای خاطرات کودکی

بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند

یادگاران کهن مانا ترند

درسهای سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است

 

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 23:10 نویسنده | goddess |


 پایان سخن اینکه

باورت نخواهم داشت دیگر

آخر تو بگو...

مگر رویا را هم می توان باور کرد ؟

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 23:9 نویسنده | goddess |


 


آسمان بغض نکن

حرف بزن

خالی این لحظه ی من ،منتظر پاسخ توست

آسمان اشک نریز

داد بزن

آسمان بر سر من دست بکش

نقش این عشق مرا لایق اگر هست بکش

آسمان حرف بزن

به خدا سنگ صبورت اینجاست

آسمان سنگ صبورت تنهاست

بغض نکن ،حرف بزن
 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 23:7 نویسنده | goddess |


آرزو کن با من


که اگر خواست


_
زمستان _

برود!


گرمی ِ دست ِ تو اما


باشد
!

"ما" ی ما " من" نشود

سایه ات از سر ِ تنهایی ِ من

کم نشود

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 23:5 نویسنده | goddess |


ای ناله چه شد در دل او تاثیرت

کامشب نبود یک سر مو تاثیرت

با غیر گذشت و سوخت جانم از رشک

ای آه دل شکسته کو تاثیرت؟

user_wall_11672752

ای ناله چه شد در دل او تاثیرت کامشب نبود یک سر مو تاثیرت با غیر گذشت و سوخت جانم از رشک ای آه دل شکسته کو تاثیرت؟

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 23:4 نویسنده | goddess |


سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک،
سال روزهای دراز و استقامت های کم
سالی که غرور گدایی کرد.
سال پست
سال درد
سال عزا
زندگی دام نیست
عشق دام نیست
حتی مرگ دام نیست
چرا که یاران گمشده آزادند
آزاد و پاک...
من عشقم را در سال بد یافتم
که می گوید: مایوس نباش؟
من امیدم را در یاس یافتم
مهتابم را در شب
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم
گُر گرفتم.
زندگی با من کینه داشت
من به زندگی لبخند زدم
خاک با من دشمن بود
من بر خاک خفتم
چرا که زندگی سیاهی نیست
چرا که خاک خوب است.
من "بد" بودم اما "بدی" نبودم
از بدی گریختم
و دنیا مرا نفرین کرد
و سال بد دررسید، سال اشک
سال شک،
سال تاریکی
و من ستاره ام را یافتم، من خوبی را یافتم
به خوبی رسیدم
و شکوفه کردم.
تو خوبی
و این همه اعتراف هاست
من راست گفته ام و گریسته ام
و این بار راست می گویم تا بخندم
زیرا که آخرین اشک من نخستین لبخندم بود
تو "خوبی"
و من "بدی" نبودم.
تو را شناختم، تو را یافتم، تو را دریافتم و همه حرف هایم شعر شد
سبک شد
عقده هایم شعر شد، همه سنگینی ها شعر شد.
بدی شعر شد، سنگ شعر شد، علف شعر شد
دشمنی شعر شد
همه شعرها خوبی شد
آسمان نغمه اش را خواند، مرغ نغمه اش را خواند، آب نغمه اش را خواند
به تو گفتم:
"گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پر شکوفه شوم"
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم.
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست، بزرگ ترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدی و من برخاستم
دلم می خواهد خوب باشم
دلم می خواهد "تو" باشم و برای همین راست می گویم.
نگاه کن: " با من بمان"
-احمد شاملو-


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 23:2 نویسنده | goddess |


دستــــت را بیـــــــاور ....

مردانه و زنانه اش را بی خیـــــــال

دســـــت بدهیم به رسم کودکــــــــــی ...

قرار اســــــت هــــوای هم را بی اجــــــــازه داشته باشیـــم ...♥


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 1:5 نویسنده | goddess |


همین جوری :

آسمان بارانی است

اشك من هم جاری است

شاید این ابر كه می نالد و می گرید از درد من است

آخری اخر ابر هم - از دلم با خبر است

شاید او می داند

كه فرو خوردن اشك

قاتل جان من است

من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم

اشك خود را كه نگه می دارم با یه بغض كهنه

من رهایش كردم باز زیر باران

من به زیر باران اشكها می ریزم

همگان در گذرند

باز بی هیچ تامل در من

سر به سوی آسمان می سایم؛

من نمی دانم...

صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است ....



برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 23:50 نویسنده | goddess |


روزگار ، نبودنت را برایم دیکته میکند ...
و من ..
باز هم میشوم ...صفر !
هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام ...

user_wall_9833025

روزگار ، نبودنت را برایم دیکته میکند ... و من .. باز هم میشوم ...صفر ! هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام ... می ریزیم ریز ریز ریز ، چون برف که هرگز هیچ کس ندانست تکه های خودکشی یک ابر است دو بار که عطسه‌ام می‌‌گرفت مادرم می‌‌گفت؛ خیر است! اما وقتی‌ دیدمت ، عطسه‌ام گرفت ، شر شد! حالا ، چشم‌هایت که یقه‌ام را گرفته است هیچ ، عمری تقاصِ عشقبازی‌ام را باید به چشم‌هایت پس بدهم!.... خوش حساب تر از من دیده‌ای بانو؟!

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:,ساعت | 1:48 نویسنده | goddess |