رفتم رفتم
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هرکجا هستم
از عشق تو جاودان ماند ترانه من
با یاد تو زنده ام عشقت بهانه من
پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانه من
تا ریزد گل از رخت در آشیانه من
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هرکجا هستم
آهم را می شنیدی به حال زارم می رسیدی
نازت را می خریدم تو ناز من را می کشیدی
به خدا که تو از نظرم نروی
چو روم ز برت ز برم نروی
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هرکجا هستم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:41 نویسنده | goddess |


در آن بازی ...
زمین می خوردیم
و زخمی می شدیم ،،،
در این بازی ...
زخمی می شویم

و زمین می خوریم !!!




برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:36 نویسنده | goddess |


در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز / چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق / مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:36 نویسنده | goddess |


آدمها باعث میشن از یه سری رفتارهای قشنگ دست بکشی !

باعث میشن از داشتن یه سری رفتارهای قشنگ ناراحت باشی

آدمها باعث میشن با یه سری از احساسات قشنگت بجنگی !

باعث میشن از یه سری از فکرهای قشنگت پشیمون بشی !

آدمها باعث میشن که خودتو مجبور کنی دنبال حس های قشنگ نری !

آدمها باعث میشن اونقدر از حس های قشنگت ناراحت بشی

که بخوای نباشن، که از بین ببریشون !


آدمها یهو میان میگن:پس کو اون حس ها و فکر ها و حرفهای قشنگ ؟


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:35 نویسنده | goddess |


تو

در کوچه های فرسوده ی شهر کوچکی

برای پنجره های بسته ی شب

شعر می گویی.

من

شمعدانی کوچکم را از پای پنجره بر می دارم

می گذارم کنار دستم

جایی میان من و تو


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:32 نویسنده | goddess |


با تمــــام فعل هایی که با نون نشدن صرفــــــ میشوند میتوان کنــــار آمد اما فعــــــل ندیدن خنده هایتــــــــ را نمی توان صرفــــــــ کــــرد....


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:26 نویسنده | goddess |


همیـن دلتنگیهای ِ زود به زود
همیـن دلشوره های ِ بیخودی
همیـن لبخندهای ِ ماندنی
همیـن چشمهای ِ خیس یواشکی
همیـن لجبازیهای ِ شبیه بچگی
همیـن بغض های ِ بیقراری
همیـن دلهره های ِ مشکوک
اصلا" همیـن نوشته های ِ خط خطی
همۀ ‌اینها "عشقه"


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:22 نویسنده | goddess |


کسی در باد می خواند تو را تا اوج می خواهم برای ناز چشمانت چه بی صبرانه میمانم دلم تنگ است و بی یادت در این غربت نمی مانم تو هستی در وجود من تو را هرگز نمی رانم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:21 نویسنده | goddess |


بی تو امشب باز یک گوشه نشستم در خیالم آمدم پیش تو و گفتم که خستم از همه
چیز و همه کس به تو گفتم های های گریه کردم زار زار ناله کردم گفتم اینجا
غصه دارم هیچکس را هم ندارم از همه چیز و همه کس من گسستم با همین دستهای
بستم مثل اینکه کودک هستم از تو پرسیدم تو میدانی که هستم؟ تو به من
خندیدی و گفتی که باز هم در این دنیای زیبا چشم بر خوبیها بستم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:20 نویسنده | goddess |


گاهی از مردها هم میشود آموخت، من از آنها آموختم مردی و مردانگی

هیچ ربطی به هم ندارد..

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:15 نویسنده | goddess |


ما می ترسیم ؛

اونی که دوس داریم رو از دست بدیم !

به خاطر همین اینقدر کارای احمقانه انجام می دیم ،

که زودتر از دستش می دیم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:15 نویسنده | goddess |


دلتنگ که باشی

آدم دیگری می‌شوی!

خشن‌تر

عصبی‌تر

کلافه‌تر

و تلخ‌تر ...

و جالب‌تر این‌که

با اطراف هم کاری نداری

همه اش را نگه می داری

و دقیقا سر کسی خالی می‌کنی

که دلتنگت هست...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت | 23:10 نویسنده | goddess |